جدول جو
جدول جو

معنی عرق مدنی - جستجوی لغت در جدول جو

عرق مدنی
(عَ قِ مَ دَ)
نام بیماریی است که به فارسی آن را رشته نامند و به هندی نارو گویند. (آنندراج) (غیاث اللغات). آن است که بر بدن آدمی دانه ای تولید و سپس بصورت تاولی گردد، و آبی در زیر پوست جمع شود. آنگاه تاول بترکد و از میانۀ آن شیئی مانند رگی بیرون آید واندک اندک آن دراز شود. و بسا باشد که آن رگ را در زیر پوست جنبشی نمودار گردد شبیه به جنبش کرم. قرشی گوید: و این شی ٔ رگ حقیقی نیست بلکه حیوانی است که در بدن تولید میگردد مانند دیگر کرمها که در بدن آدمی تولید میشوند. فارسی آن بیماری رشته است. (از کشاف اصطلاحات الفنون). کرمی است مانند قیطان که زیرپوست وروی عضلات در مواضعی که عصب زیادتر است تولید شود. وطول آن گاهی به 57 سانتیمتر میرسد. سلمانیها و قصابان محلی (سواحل جنوب ایران) مهارت دارند که آن را بدون پاره شدن کرم از زیرپوست خارج کنند. بدین ترتیب که وقتی از محلی که سر این کرم در زیر پوست واقع است، روی پوست جوش یا تاولی ایجاد شود، آن جوش یا تاول را شکافند و سر کرم را از روی پوست به اندازۀ یکی دوسانتیمتر خارج کنند و آن را در چوب کبریتی پیچیده وچوب کبریت را بهمان حالی که کرم دور آن پیچیده شده روی زخم گذارند تا روز بعد مجدداً آن را باز کنند و چند سانتیمتر از آن را بیرون کشند، و باز دور همان چوب کبریت پیچند و رها کنند. این عمل چند روز تکرار شود تا بتدریج همه کرم از زیرپوست خارج شود. اگر در حین عمل یا بی دقتی مریض، کرم که قسمتی از آن خارج شده، پاره شود و سر پارگی آن زیر پوست باشد بعلت ترشحاتی که از بدن کرم زیر پوست خارج گردد، محل کرم باد کند و بسیار دردآور و خطرناک باشد. این کرم در بدن ساکنان بنادر جنوب ایران مخصوصاً اطراف لارستان و بندر لنگه و بندرعباس شیوع دارد. (فرهنگ فارسی معین). عرق مدنی. رشته. دودۀ مدنیه. پیو. پیوک. نارو. فرتیت. فرنتیت. و رجوع به پیو و رشته در ردیفهای خود شود
لغت نامه دهخدا
عرق مدنی
رشته از بیماری ها
تصویری از عرق مدنی
تصویر عرق مدنی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شرق ادنی
تصویر شرق ادنی
خاور نزدیک، در علم جغرافیا کشورهای شمال شرقی قارۀ افریقا تا شبه جزیرۀ عربستان
فرهنگ فارسی عمید
(عِ قِ مَ)
رشته. (مهذب الاسماء). پیوک. عرق مدنی. رجوع به عرق مدنی شود
لغت نامه دهخدا
(قِ مَ دَ)
نوعی از طاق عمارت:
نکنی گر سفر مکه ویثرب چه غم است
طاق درگاه ضرور است که باشد مدنی.
واعظ قزوینی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عُ مَ رِ مَ دَ)
ابن سعد بن ابی وقاص زهری مدنی. وی از جانب عبیدالله بن زیاد با چهارهزار لشکری برای جنگ با دیلمیان رهسپار ری گشت، ولی چون خبر حرکت امام حسین بن علی (ع) از مکه به کوفه، به گوش ابن زیاد رسید، عمر بن سعد را امر به بازگشت داد و او را مأمور جنگ با امام حسین (ع) کرد. ابتدا عمر بن سعد از قبول این امر خودداری کرد، ولی پس از تهدید ابن زیاد، ناچار رهسپار جنگ با حسین بن علی (ع) شد و آن فاجعۀ مشهور رخ داد. سرانجام بسال 66 ه. ق. عمر بن سعد به امر مختار ثقفی در کوفه به قتل رسید. (از الاعلام زرکلی). رجوع به مآخذ ذیل شود: طبقات ابن سعد ج 5 ص 125. تاریخ مسعودی ج 5 ص 143. تاریخ ابن اثیر ج 4 ص 21. حبیب السیر چ خیام ج 2. مجمل التواریخ و القصص ص 302
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ مَ دَ)
ابن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب مدنی. وی فقیه و ساکن ’عریض’ از نواحی مدینه بود و در سال 210 هجری قمری درگذشت. او راست: 1- کتابی در حلال و حرام. 2- کتاب المناسک. (از معجم المؤلفین از الفهرست طوسی ص 87 و کتاب الرجال نجاشی ص 176 و منتهی المقال ابوعلی ص 209 و تنقیح المقال مامقانی ج 2 ص 272)
ابن ظاهر وتری حسنی مدنی. ملقب به نورالدین و مکنی به ابوالحسن. محدث بود. در سال 1261 هجری قمری درمدینه متولد شد و در همانجا در 29 جمادی اولای سال 1322 هجری قمری درگذشت. او راست: 1- التحفه المدنیه فی المسلسلات الوتریه. 2- رساله فی الکلام علی قول الغزالی لیس فی الامکان ابدع مماکان. (از معجم المؤلفین)
ابن محمد بن ابی القاسم بن محمد بن فرحون تونسی مدنی مالکی. ملقب به ابوالحسن و مشهور به ابن فرحون. رجوع به علی تونسی شود
ابن حسن بن علی بن حسن بن علی بن شدقم بن ضامن بن محمد حمزی حسنی مدنی. ملقب به زین الدین. رجوع به علی شدقمی شود
ابن خلیل مرصفی یا مرصفاوی مصری مدنی شافعی. ملقب به نورالدین و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی مرصفی شود
لغت نامه دهخدا
(عِ قُلْ مَ دَ)
عرق مدنی، مرضی است. رشته. پیوک (در تداول مردم جنوب ایران). رجوع به عرق مدنی و نیز رجوع به رشته و پیوک در ردیفهای خود شود
لغت نامه دهخدا
(شَ قِ اَ نا)
خاور نزدیک. در اروپا شامل کشورهای بالکان (رومانی، بلغارستان، یونان و ترکیۀ اروپایی) و در آسیا شامل ممالک اردن هاشمی، مصر، عراق و عربستان شمالی است. (از فرهنگ فارسی معین). و این به مناسبت وقوع این کشورها در مشرق ممالک غربی اروپا و نزدیکی آنها به این ممالک است از دیگر ممالک آسیایی. رجوع به خاور نزدیک شود
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ دَ)
عرق گل یا گلاب به خود زدن:
تو خود به کمال و لطف آراسته ای
پیرایه مکن عرق مزن عود مسوز.
سعدی
لغت نامه دهخدا